معنی نوعی ماشین کشاورزی

حل جدول

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

ماشین کشاورزی

تراکتور


از ماشین های کشاورزی

ماشین برداشت خرما

ماشین ریشه‌چه‌کار چغندرقند

تراکتور دو چرخ

سک

گاوآهن

لغت نامه دهخدا

کشاورزی

کشاورزی. [ک َ / ک ِ وَ] (حامص مرکب) کشتکاری. زراعت. فلاحت. (ناظم الاطباء). برزگری. کشت. برزیگری. اَبکار. تَأریس. اکاری. زرع. مؤاکره. حرث. احتراث. دهقنت. (یادداشت مؤلف):
کشاورز شغل سپه ساز کرد
سپاهی کشاورزی آغاز کرد.
نظامی.
- کشاورزی کردن، زراعت کردن. کشتکاری کردن. فلاحت کردن. دهقنت کردن. برزیگری کردن: مخابره؛ کشاورزی کردن بر ثلثی یابر ربعی. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
- کشاورزی نمودن، کشاورزی کردن. زراعت کردن. فلاحت کردن. برزگری کردن. برزیگری کردن. تدهقن. (منتهی الارب).

معادل ابجد

نوعی ماشین کشاورزی

1081

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری